این روزها مباحثی دربارۀ به چالش کشیدن ادبیات نوجوان مطرح است که اساساً ناشی از هیجانیشدن جامعه نسبت به قتل رومینا دختر سیزدهسالۀ تالشی است. چنین قتلهایی و چنان رفتارهایی از نوجوان و جوان ریشه در خیلی عوامل دارد که بیتأثیرترینشان ادبیات و مخصوصاً رمان نوجوان است. خوب است صحبت کوتاهی دربارۀ هدف ادبیات بکنیم. هدف هنر و ادبیات نه آنطور که در نظریۀ پارناس گفته شده خود هنر است و نه آنطور که رمانتیستهایی مثل شاتو بریان و ویکتورهوگو میگفتند خدمت به فضلیتهای اخلاقی است. هدف ادبیات آموزش و تعلیم نیست. حتی در رمان نوجوان که بیشتر گمان میرود باید تعلیمی باشد، هیچ آموزشی نباید مد نظر قرار بگیرد. این به معنی بیهدفی رمان نوجوان نیست. رمان نوجوان باید وجه دلانگیز زندگی را نشان بدهد. باید به نوجوان امید بدهد و او را مجاب کند که میتواند در حد و اندازۀ خودش تغییر ایجاد کند. قرار نیست رمان نوجوان به نصیحتهای بزرگسالان لباس داستان بپوشاند و آن را به خورد نوجوان بدهد.
و اما موضوع عشق در رمان و داستانهای نوجوانان احتیاج به بحث کارشناسی دارد. تا امروز در دنیا نویسندگانِ رمانها و داستانهای نوجوانان به این دستاورد رسیدهاند که عشق نباید مستقیماً موضوع داستانها قرار بگیرد، بلکه عشق به صورت رابطهای دوستانه و کمی رفتار عاشقانه، باید در داستانها وجود داشته باشد. به عبارت دیگر اصل ماجراهای کتاب میتواند مثلاً دربارۀ سفر به کرۀ ماه و کشف ناشناختهها باشد و در عین حال رابطۀ دوستانۀ ظریفی بین شخصیتهای دختر و پسر یا زن و مرد وجود داشته باشد. منظورم از رفتار عاشقانه چیزی در حد قدمزدن در زیر باران و غذاخوردن در رستوران و نشستن در نور شمع است. همین حد برای نوجوانان کافی است. این حرف من نیست. من تعیینکنندۀ حد و حدود رابطهها نیستم. همانطور که گفتم این دستاورد صدها نویسنده و کارشناس فرهنگی است. در ایران البته این رابطۀ دوستانه نادیده گرفته شده و کمتر نویسندهای دختر و پسر نوجوان را درگیر ماجراهای کتابش کرده است. من میتوانم از کتابهای خودم و تلاشی که سالها در این باره کرده و عشق را وارد ادبیات نوجوانان کردهام حرف بزنم.
اولین رمان نوجوانان من «امروز چلچله من» سال ۱۳۷۰ چاپ شد. پس حدوداً دو سال قبلش نوشته شده بود. ادبیات نوجوانان ما سال ۱۳۶۸ کجا بود و نویسندهها چه چیزهایی می نوشتند؟ آن زمان هنوز کشور ما متأثر از جنگ بود و داستانها سویۀ جنگ و ایثار داشت و صحبت از عشق برای نوجوانان حتی در خلوت هم به فکر کمتر نویسندهای میرسید. در دهۀ اول انقلاب تندروی در زمینه تولید کالای فرهنگی از فیلم وسریال تا کتاب وجود داشت. اما در همان دهۀ تندرویها و در حالی که به عنوان نویسنده سن کمی داشتم به لزوم وجود رابطۀ عاطفی در کتابهای نوجوانان ایمان داشتم. در رمان «امروز چلچله من»، برای یک شهر مشکلی پیش میآید و کل شهر به دو قسمت تقسیم میشود. راه حلی احمقانه برای مشکلی احمقانهتر! اما دخترها و پسرهای نوجوان با هم و در کنار هم شهر را به حالت اول برمیگردانند و در میان همۀ ماجراها، توجهها و نگاههای عاطفی مناسب بین شخصیتهای رمان شکل میگیرد. کمی بعد رمان «هوشمندان سیارۀ اوراک» را نوشتم که کلاً موضوعش عشق است. موجوداتی که زمانی از نظر عواطف مثل انسان بودهاند در سیارۀ اوراک زندگی میکنند. آنها که هوشمند نامیده میشوند عشق و عواطف را فراموش کردهاند. در این کتاب یکی از این هوشمندان عاشق دختری در روی زمین میشود و در نهایت دختر به خاطر همین عشق در سیارۀ اوراک ماندگار میشود. میتوانم تکتک رمانهایم را نام ببرم و بگویم که چطور همیشه وجود رابطههای عاطفی بین دختر و پسر مد نظرم بوده است. از رمان «جزیرهی افسونگران» بگیرید تا «هرکول خانم بیست درصدی». رمان «تب ۶۴ درجهی جادوگر خوشگله» خط به خطش عشق است؛ عشق همۀ موجودات و حتی اشیا به یکدیگر.
برگردیم به موضوع رومینا. فرض کنیم رمانهای نوجوان ایران پر از عشق و رابطۀ عاشقانه بود. و فرض کنیم رومینا دختری کتابخوان بود که رمانهای عاشقانه میخواند. خب از این دو گزاره چه نتیجهای باید بگیریم؟ آیا حالا رومینا زنده بود؟ این تصور که با نوشتن از عشق، رومیناها زنده میمانند تکعاملی فرضکردن معضلات اجتماعی است. در کشورهای دیگر که رابطۀ دخترها و پسرها در کتابها و در جامعه راحتتر و طبیعیتر است آیا نوجوانان معتاد نمیشوند؟ از خانه فرار نمیکنند؟ بزهکار نمیشوند؟ قتل نمیکنند؟
یک جامعه نهادهای مختلفی دارد. هر کدام کارکردهای خود را دارند. خانواده و آموزش و پرورش و دولت مهمترین این نهادها هستند که در کشور ما هیچکدام به درستی نقش خود را ایفا نمیکنند. خانوادهها از کمترین اصول تربیت فرزند بیخبرند اما تشویق به زالد و ولد میشوند. آموزش و پرورش اصلاً نمیداند کجای دنیا ایستاده. حتی یک آموزش و پرورش اسلامی هم نتیجهاش این نمیشود که حالا این همه دختر و پسر بیزار از سیستم آموزشی و با دهها عقدۀ حقارت و کمبودهای مختلف تحویل جامعه داده است. دولت هم حواسش به کودکان و نوجوانان نیست که اگر بود تسهیلاتی را برای آنها در نظر میگرفت. از جمله سفرهای تفریحی دانشآموزی. اردوهای مختلط که نوجوانها با همسنهای خود آشنا بشوند نه با کسی که پانزده سال از خودشان بزرگتر است و بیتردید انگیزهای جز سوءاستفاده پشت سرش نیست. در همه جای دنیا چنین برخوردهای سالمی بین نوجوانها به وجود میآید تا هیجان نوجوانی کنترل شود. هیجان نوجوانی باید مدیریت شود و هر نهاد سهمی در این کار دارد. کتابهای عاشقانه میل به عاشقی را در همۀ سنین بیدار میکند و ما با کتابهای عاشقانه نوجوانها را به دردسر میاندازیم. آن هم در ایرانی که تماس و ارتباط و حرفزدن با جنس مخالف ممنوع است.
کاری به جامعۀ سنتی و نقش و فشار جامعه در برابر رابطۀ رومیناها با پسرها و قتلهای ناموسی ندارم. آن بحث دیگری است که جامعهشناسان باید به آن بپردازند. تمرکز من روی رومیناها است. دخترهایی رهاشده در فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای بدون هیچ آموزشی برای مقابله با دامهایی که سر راه وجود دارد. ادبیات هشدار هم بدهد به گوش چند نوجوان میرسد؟ با این تیراژ با این فقر؟ کل جامعه مسئول به وجود آمدن آن چیزی است که بر سر رومینا رفت و متأسفانه این تازه شروع ماجراست و ما روز به روز شاهد چنین رویدادهایی خواهیم بود. راه حل چیست؟ راه حل افزایش دانایی است. افزایش دانایی نوجوانان؛ افزایش دانایی خانوادهها؛ افزایش دانایی معلمها؛ همچنین تغییر زاویه دیدمان به دنیا؛ به نسلهای جدید. متأسفانه یا خوشبختانه دنیا آنطور که حکومتها میخواهند جلو نمیرود. دوران خیلی چیزها به سر آمده. دوران نسل من که از ترس بریدن سرمان لب باغچه، دست از پا خطا نمیکردیم گذشته. این نسل مطالبهگر است. عشق نوجوانی یکی از مطالباتش است. آموزش و پرورش، رسانهها، خانوادهها و کلاً جامعه باید این هیجان را به رسمیت بشناسند.
منبع خبر: سایت کافه داستان